کارگاه همدلی مخصوص دبیران
کارگاههای همدلی مجتمع آموزشی فرهنگ با هدف ایجاد همبستگی، تعامل مثبت و ارتقاء همکاری بین معلمان و دانشآموزان تشکیل میشوند.
کارگاههای همدلی مجتمع آموزشی فرهنگ با هدف ایجاد همبستگی، تعامل مثبت و ارتقاء همکاری بین معلمان و دانشآموزان تشکیل میشوند.
داستان و بازی یکی از ابزارهای مهم وکارآمد برای معلمان هستند. افزایش توانمندی معلمان به صورت عملی، برای استفاده از این ابزار از اهداف برگزاری این دوره بود.
همایش نقش چهرهشناسی در امور تربیتی در مجتمع آموزشی فرهنگ تهرانپارس با حضور اولیا و مربیان دانشآموزان برگزار شد.
اختلال پردازش شنیداری AND یا اختلال پردازش شنیداری مرکزی CAPD که اصطلاحاً بدشنوایی گفته میشود، یک مشکل شنوایی است که در حدود ۵ درصد کودکان که به مدرسه میروند از این اختلال رنج میبرند.
کودکان مبتلا به این اختلال نمیتوانند همانند گروه همسالان خود آن چه را که میشنوند به طور کامل پردازش کنند چون سیستم عصبی آنها در دریافت و پردازش دادههای صوتی هماهنگ نیست.
میتوان گفت یک مانع با مسیر عصبی عبور صداها (به ویژه گفتار) به سمت مغز تداخل دارد و باعث بروز CAPD میگردد.
کودکان بدشنوا، درآزمونهای پایه شنوایی مثل اودیومتری تون خالص یا اودیومتری گفتاری آستانهها، نتایج طبیعی دارند اما برای فهم گفتار در محیطهای پرچالش شنیداری مانند: محیطهای پرسروصدا دچار مشکل میشوند.
چون آزمون غربالگری شنوایی کودکان که درطرح سنجش سلامت قبل از ورود به مدرسه انجام میشود جزء تستهای پایه شنوایی بوده و حساسیت لازم برای تشخیص بد شنوایی را ندارد لذا والدین باید نسبت به علائم این اختلال آگاه باشند و در صورت مشاهده آن درفرزند دلبندشان سریعاً با یک اودیولوژیست مجرب مشاوره کنند.
کودکان بد شنوا وقتی به ۷ سالگی رسیده و وارد مدرسه میشوند نیاز به یادگیری را بیش از پیش درک میکنند. ازسویی اگر بد شنوایی آنها به درستی تشخیص داده نشود مشکلات عدیدهای را در یادگیری از راه شنوایی خواهند داشت ممکن است نسبت به همسالان خود افت تحصیلی و یا حتی عدم رغبت به مدرسه را نشان دهند.
بسیارند کودکانی که ظاهری طبیعی دارند، رشد جسمی و هوش نسبتاً عادی دارند، به خوبی صحبت میکنند، مانند سایر کودکان بازی و ارتباط برقرار میکنند، فعالیتهای خود را در منزل به خوبی انجام میدهند و کاملاً عادی رفتار میکنند، ولی وقتی به مدرسه میروند، دریادگیری مشکلات جدی دارند. چنین افرادی ممکن است دچار اختلال یادگیری باشند. اختلالات یادگیری ممکن است با یکی از نشانههای زیر همراه باشند:
اختلال گفتاری، اختلال نوشتاری، اختلال خواندن و اختلال در حساب کردن.
دو وظیفه عمده دستگاه شنوایی توانایی شنیدن و مهارت گوش دادن است.
شنیدن یعنی اینکه صداها و اطلاعات شنوایی از محیط اطراف جمع آوری و وارد سیستم شنوایی میشود.
مهارت گوش دادن یا پردازش شنیداری یعنی صداهایی (صداهای غیرگفتاری و گفتاری) که شنیده شده مورد تجزیه تحلیل قرار گیرد.
بد شنوایی یعنی با وجود شنیدن هنجار، مشکل گوش دادن یا نقص در تفسیر اطلاعات شنیده شده وجود دارد.
علایم CAPD بسته به شدت بیماری که از خفیف تا شدید، متغیر است و می تواند حالتهای بسیار متفاوتی داشته باشد. اگردرکودک یا دانشآموز خود این علائم را مشاهده کردهاید باید به بدشنوایی او مشکوک شوید:
سابقه ابتلا به التهاب گوش، سرماخوردگیهای مکرر و آلرژی سیستم تنفسی
از نشانههای شایع این سنین می توان به موارد زیر اشاره کرد:
علاقهمندی زیاد به موسیقی
تاخیر در یادگیری کلمات
عدم علاقه در گوش دادن به داستان
عدم تمایل به بازگویی داستان
حواس پرتی هنگام گوش دادن به داستان
در حال حاضر در جوامع در حال توسعه مهمترین چالش در زمینه بد شنوایی تشخیص درست و به هنگام آن برای پیگیری روند درمان است.
بدشنوایی یک اختلال در سیستم اعصاب مرکزی میباشد که فرد مبتلا با اینکه در محیطهای ساکت مشکلی در شنیدن ندارد ولی وقتی وارد اجتماع میشود در محیطهایی که نویز زمینه وجود دارد کلمات را کامل متوجه نمیشود و مشکلات شنوایی متعددی بروز میدهد.
بروز بدشنوایی علل زیادی دارد که برخی شناخته شده واکثر آنها ناشناختهاند.
بدشنوایی صرفاً به دلیل یک عامل خاص ایجاد نمیشود و چندین علت در ابتلا به آن نقش دارند. مشکلات زیر از مهمترین علل ایجاد بدشنوایی هستند:
اختلال پردازش شنیداری به این معناست که با وجود هنجار بودن آستانههای شنوایی ( عدم وجود کم شنوایی) در بازشناسی، تمایز و درک اطلاعات شنیداری نقص وجود دارد. به عبارت دیگر با وجود اینکه توانایی شنیدن خوب است، مهارت گوش دادن به خوبی شکل نگرفته است. از آنجا که گوش دادن اساس رشد مهارت گفتار و زبان، یادگیری و برقراری ارتباط است به دنبال مشکلات گوش دادن در سایر مهارتها نیز اختلال ایجاد میشود.
به عنوان مثال کودکانی که دارای اختلال پردازش شنیداری هستند در حضور سر و صدا به سختی گوش میدهند، از نظر شنیداری خیلی زود خسته میشوند و این باعث میشود در محیط کلاس درس توانایی یادگیری خوبی نداشته باشند. این کودکان دائماً درخواست تکرار دستورات را دارند و … . اختلال پردازش شنیداری با مشکلات دیگری مثل اختلالات گفتار و زبان، بیش فعالی، نقص توجه، اختلال یادگیری، اختلال طیف اتیسم و… نیز همراه میباشد.
همانطور که تشخیص و مداخلهی زود هنگام کم شنوایی بسیار مهم است در مورد مهارت گوش دادن نیز این موضوع اهمیت دارد و باید شرایط ارزیابی، تشخیص و مداخلهی زود هنگام مشکلات گوش دادن در هر شرایط سنی را فراهم کنیم. در مورد ارزیابی اختلال پردازش شنیداری روشها و مدلهای مختلفی وجود دارد.
برای آشنا شدن با موضوع اختلال پردازش شنیداری، بدشنوایی و مشکلات گوش دادن این مطالب را دنبال کنید.
در این مجموعه از پادکستها قصد داریم با موضوع “آشنایی با علایم رفتاری افراد بدشنوا” با شما صحبت کنیم.
ردیف۱: از علایم شایع در کودکان بدشنوا حساسیت بیش از حد به صدا است.
کودکانی که حساسیت بیش از حد به صدا دارند از بعضی صداهای بلند بیزارند و محیطهای پر سر و صدا را دوست ندارند. این دانشآموزان همیشه از سروصدای بچهها در کلاس درس شکایت میکنند و میگویند با صدای بچهها حواسشان پرت میشود.
ردیف ۲: از علایم کودکان بدشنوا درخواست تکرار دستورات و گفتهها میباشد.
کودکان بدشنوا اکثر مواقع میخواهند چیزهای گفته شده را دوباره تکرار کنیم یا به عبارت دیگر دائماً “ها ها ؟؟” “چی چی؟” میکنند. با این کودکان آهسته و شمرده صحبت کردن به درک و فهم گفتار آنها کمک میکند.
ردیف۳ : کودکان بدشنوا در اکثر مواقع با تاخیر پاسخ میدهند و به صدای برنامهی مورد علاقهشان آنقدر دقت میکنند که از اطرافشان غافل میشوند.
به نظر میرسد کودکان بدشنوا بیشتر با دیدن یاد می گیرند و به انجام کارها و بازیهایی که دیداری است علاقهی بیشتری نشان میدهند تا شنیداری. به همین دلیل زمانی که به انجام کارهای دیداری مثل تماشای برنامهی مورد علاقهی خود میپردازند به نظر میرسد گوشهایشان را خاموش میکنند و از صداهای اطراف غافل میشوند.
ردیف۴ : کودکان و دانشآموزان بدشنوا در مهارت گوش دادن در محیطهای پرسروصدا و شلوغ مشکل دارند.
کودکان و دانش آموزان بدشنوا توانایی گوشدادن در محیطهای پرسر و صدا را ندارند و با کوچکترین صدایی حواسشان پرت میشود. مثال واضح این است که این کودکان دوست دارند صدای برنامهی مورد علاقهشان را بلند کنند یا اگر موقع گوش دادن به برنامهی مورد علاقهشان صدای مزاحمی وجود دارد سعی بر ساکت کردن و حذف آن صدا دارند.
ردیف۵ : از علایم شایع در کودکان و دانشآموزان بدشنوا، خستگی شنیداری زود هنگام است.
از آنجا که کودکان و دانشآموزان بدشنوا برای حذف صداهای مزاحم و توجه به صدای مخاطب (مثل صدای معلم در کلاس درس) و به عبارت دیگر”گوش دادن” باید تلاش بیشتری کنند، معمولاً این کودکان زود خسته و کلافه میشوند.
ردیف۶ : از علایم رفتاری در افراد بدشنوا این است که با کوچکترین صدایی حواسشان پرت میشود.
از آنجا که سیستم شنوایی افراد بدشنوا عملکرد مناسبی ندارد، در این افراد در حضور سر و صدا نقص توجه و تمرکز مشاهده میشود. افراد بدشنوا در حضور سر و صدا قادر به انجام تکالیف و کارهایی که نیاز به توجه و تمرکز دارد نیستند.
ردیف۷ : افراد بدشنوا در حافظهی کوتاه مدت و کاری شنیداری ضعف دارند و به نظر میرسد فراموشکار باشند.
به نظر میرسد افراد بدشنوا، میشنوند ولی گوش نمیدهند. برای آنها لازم است اغلب دستورات و مواد آموزشی تکرار گردد. دانشآموزان بد شنوا در یادآوری اطلاعاتی که به صورت شفاهی دریافت کردهاند مثل تکالیف و گفتههای معلم در کلاس درس مشکل دارند.
ردیف۸ : کودکان بدشنوا اغلب کلمات را با هم اشتباه میکنند.
کودکانی که بدشنوایی دارند اغلب تاخیر گفتار دارند و ممکن است در تلفظ حروف و کلمات مشکل داشته باشند و با کلماتی با صدای مشابه، سردرگم شوند. ( مثل: توپ / توت ) .
ردیف۹: دانشآموزانی که بدشنوایی دارند تمایلی به خواندن کتاب ندارند.
دانشآموزان بدشنوا اغلب در روخوانی و صداسازی (هجی کردن) کلمات ناآشنا مشکل دارند. افراد بدشنوا در درک این که چطور با ترکیب صداهای مختلف کلمات ساخته میشود نقص دارند.
ردیف۱۰: افراد بدشنوا ممکن است در حل مساﺋل ریاضی ضعف داشته باشند.
افراد بدشنوا ممکن است در رعایت توالی و ترتیب آنچه میشنوند ضعف داشته باشند که باعث میشود در انجام کارهایی که ترتیب آنها مهم است دچار مشکل شوند. به عنوان مثال دانشآموزان بدشنوا، در حل مساﺋل ریاضی که علاوه بر فهم آنها، انجام مراحل حل آنها به ترتیب نیاز است، مشکل دارند.
ردیف۱۱: کودکان بدشنوا در برقراری ارتباط و تعاملات اجتماعی مشکل دارند.
کودکان بدشنوا در بیان احساسات و عواطف مشکل دارند و هنگامی که در مورد احساسات و وقایع اتفاق افتاده در حال بحث است، ممکن است چیزهایی بگویند که بی ربط است.
ردیف۱۲ : کودکان بدشنوا نمیتوانند معانی نهفته (مفاهیم انتزاعی) و ژرف را درک کنند.
کودکان بدشنوا در درک مفاهیم انتزاعی مشکل دارند و اغلب از شما میخواهند که لطیفه ها و چیزهای دیگر را توضیح دهید که معنای آن ها برای دیگران کاملاً آشکار است.
ردیف۱۳ : کودکان بدشنوا دایره واژگان پایینی دارند و اغلب ممکن است مشکلات گفتار و زبان داشته باشند.
در بعضی از کودکان بدشنوا اختلال گفتار و زبان به صورت عدم توانایی تمایز حروف و اصوات گفتاری، عدم توانایی تلفظ اصوات به شکل مجزا از یکدیگر(به ویژه مصوت ها) و… مشاهده میشود.
خدمات توانبخشی به دو شکل کلاسیک و غیرکلاسیک انجام میگیرد.
در توانبخشی کلاسیک از تکنیکهای بهبود مهارت شنوایی دوگوشی، تقویت مهارت مکانیابی صدا، بهبود عملکرد درک کلمات در محیط شلوغ و تکنیکهای حساسیت زدایی نسبت به اصوات مزاحم استفاده میشود.
خدمات توانبخشی غیرکلاسیک شامل استفاده از انواع روشهای صدا درمانی ( Tomatis) و همگام سازی امواج مغزی(همی سینک) میباشد.
به یک ادیولوژیست مراجعه کنید و مسئله را با او در میان بگذارید. روانشناس و گفتاردرمان در ارجاع کودک به شنواییشناس نقش مهمی دارند و حتی بعد از تشخیص نیز میتوانند در نقش حامی و درمانگر درکنار شنواییشناس و درقالب تیم توانبخشی به کودک کمک کنند.
سیستم شنوایی کودک تا سن ۱۵سالگی در حال تکامل است پس کودکانی که زودتر تشخیص بدشنوایی داده شدهاند میتوانند با تقویت مهارتهای ارتباطی در طول زمان تکامل سیستم شنیداری، به بهتر شدن اختلال کمک کنند. بعد از مرحله تشخیص توسط آزمونهای شنیداری مخصوص روند درمان و توانبخشی آغاز میشود. این پروسه شامل مشاوره، گفتار درمانی و استفاده از کمک افزارهای شنیداری مثل سیستم FM است. سیستم FM، نویزمحیطی را برای کودک کاهش داده و باعث میشود صدای آموزگار واضحتر به کودک برسد که در نهایت تقویت مهارتهای شنیداری او را باعث میشود به عنوان توصیه پایانی، والدینی که کودک بد شنوایی دارند بهتر است بیشتر با او وقت گذرانده و به او اعتماد به نفس دهند. آموزگار کودک خود را در جریان اختلال و دوره درمان او قرار دهند. رژیم غذایی سالم و مقوی، سبک زندگی آرام وکم تنش، داشتن محیط مطالعه آرام و بی سر و صدا میتواند در روند درمان کودک و تعامل بهتر او با هم سالان موثر باشد.
《 عزت نفس》و《اعتماد به نفس》 در زندگی روزمره ما از موضوعات اساسی و محوری محسوب میشوند. هر یک از ما در ارتباط با اطرافیان مکرر گفته و شنیدهایم که اعتماد به نفس داشته باش، فلانی عزت نفسش بالاست، اعتماد به نفسم را از دست داده ام و یا درعلم روانشناسی و تعلیم و تربیت گفته میشود که این مفاهیم حکم کلیدهای طلایی موفقیت و پیشرفت و آرامش در زندگی هر انسانی هستند.
کسانی که عزت نفس و اعتماد به نفس واقعی و بالایی دارند در مقابله با مسائل و مشکلات زندگی معمولاً موفق هستند و حتی در صورت شکست، آنرا به سکویی برای موفقیتهای بعدی تبدیل میکنند. در مقابل، افراد دارای عزت نفس پایین، حتی قادر به بهره گیری مناسب از موقعیتها و استعدادهای معمولی وجود خودشان هم نیستند.
فرزندان ما زندگی کردن را از ما و اطرافیان میآموزند و خود را در آیینه ارزیابیهای دیگران ارزیابی و درباره ارزش و قدر و منزلت خود بر اساس تصویری که از این راه به دست میآورند داوری میکنند.
این که کودکی خود را ارزشمند میداند یا نه، تا حدود زیادی بسته به آن است که اطرافیان به ویژه والدین او تا چه حد از اصول و قوانین روانی و رفتاری و شیوههای مناسب و موثر بر رشد شخصیت و خصوصیات رفتاری فرزندان آگاهی دارند و چگونه با وی رفتار میکنند. اگر گاهی مشاهده میکنیم که فرزندان ما روحیات و رفتارهایی دارند که ما آنها را نمیپسندیم و یا ما را نگران میکنند، باید توجه داشته باشیم این وضعیت تا حد زیادی انعکاس محیط خانوادگی، آموزشگاهی و اجتماعی آنان است. بخش مهم و قابل توجهی ازاین محیط، یعنی خانواده، به واسطه روحیات و رفتار ما شکل می گیرد و اگر ما بتوانیم آنها را بشناسیم، مهارتهایمان را افزایش دهیم و رفتارمان را با فرزندانمان مدیریت کنیم، قطعاً میتوانیم انتظار رفتارهای مثبت موثر و پسندیدهای را از آنان داشته باشیم.
نکته : برای پرورش عزت نفس فرزندان باید ابتدا تصویر درست و روشنی از این ویژگی و خصوصیات مرتبط با آن داشته باشیم و پیش از هر چیز برداشتهای نادرستی را که ممکن است این مفهوم در ذهن داشته باشد بازسازی و اصلاح کنیم.
تعریف عزت نفس واعتماد به نفس چیست؟
اعتماد به نفس ، شناخت یک فرد ازتواناییهای مثبت خودش است. این شناخت فرآیند و نتیجه ارزیابی یا ارزشیابی ما از خودمان است که عزت نفس گفته میشود. این ارزیابی حاصل چگونگی توصیف و شناختن ما از خود و یا تصوری است که درباره خودمان داریم که اصطلاحاً 《خودپنداره》 یا 《خویشتن پنداری》 است که برای ما بیان میکند که چه کسی هستیم و چه خصوصیاتی داریم. برای پی بردن به چگونگی و وضعیت شکل گیری اعتماد به نفس باید با فرایند و عوامل ایجاد خویشتن پنداری و عزت نفس آشنا شویم.
خویشتن پنداری: رشد(خویشتن پنداری)معمولاً تصور ما از خودمان و اینکه ما کی هستیم؟ و خودمان را چگونه توصیف میکنیم و میشناسیم،از ابتدای کودکی در هر فرد آغاز میشود.
کودکی که به دنیا میآید هیچ تصور و تصویری از خود ندارد و اصولاً درباره خودش هیچ دانش و خودآگاهی روشنی ندارد. در جریان رشد ذهنی- شناختی و رشد انگیزشی- عاطفی، و در ارتباط متقابل با اطرافیان، به ویژه پدر و مادر و اعضای خانواده ،هر کودک تصوراتی درباره جهان هستی، محیط اطراف خودش به دست میآورد. این تصورات به موازات رشد شناختی و ذهنی او گسترش مییابند سازمان داده میشوند و در اثر رشد انگیزهها و عواطف به صورت مثبت یا منفی ارزشگذاری میشوند.
عزت نفس به وسیله ارزشگذاری بر خودمان مشخص میشود. پایه و اساس این ارزشگذاری نیازهای ذاتی و سرشتی است که ما در زندگی داریم. نیاز ذاتی و فطری بشر احساس گسترش و اعتلای وجود در زندگی است به این معنی که هر چه احساس کنیم تواناییها و امکانات وجودی بیشتری داریم و یا در مقایسه با موجوداتی که میشناسیم در مرتبه و جایگاه بالاتری قرار داریم، احساس ارزشمندی بیشتر هم خواهیم کرد. این نیاز اساسی و ذاتی، انگیزهها و نیازهای فراوانی را در زندگی فردی و اجتماعی شکل میدهد که گاه به قدری متنوع و متعدد هستند که تصور میکنیم آدمهای جوامع و فرهنگهای مختلف به واسطه تفاوتهای محیطی که دارند با هم فرق دارند.
هیچ فکر کرده اید چرا بعضی از افراد در زندگی موفق تر از دیگران به نظر می رسند؟
نه اینکه اینها مشکلی نداشته باشند بلکه می دانند چطور با مشکلات شان برخورد کنند. این افراد مهارتهایی دارند که شاید بقیه نداشته باشند. بعضی از آنها ذاتا یا به دلیل نوع تربیت خانوادگی، این ویژگی را دارند و برخی آموزش دیده و روی خود کار کرده اند. استعدادها و نقاط قوت خود را به خوبی شناخته اند و آنها را پرورش دادهاند. می توانند با دیگران روابط خوب و صمیمانه برقرار کنند، احساسات، آرزوها و خواستههای خود را بیان کنند، مسائلی را که در زندگی با آنها مواجه میشوند حل کنند، برای زندگی خود تصمیمات درست بگیرند. می توانند وقتی دچار هیجانهایی مثل ترس، خشم، خجالت یا غم شدند، با آ نها کنار بیایند و هیجان خود را به شکل درست ابراز کنند تا به خود و دیگران صدمه نزنند.
تعریف سازمان بهداشت جهانی از مهارتهای زندگی یا Life Skills عبارت است از: مهارتهای روانی- اجتماعی که به ما کمک می کند با نیازها و چالشهای زندگی روزمره بهتر کنار بیاییم.
مهارتهایی که به ما برای زندگی بهتر کمک می کنند و کسب آنها، زندگی موفق را تشکیل می دهد.
این مهارتهای دهگانه زندگی عبارتند از:
۱٫ خودآگاهی
۲٫ تصمیم گیری
۳٫ حل مسئله
۴٫ تفکر خلاقانه
۵٫ تفکر نقادانه
۶٫ مهارت ارتباطی
۷٫ مهارت مدیریت رابطه
۸٫ همدلی
۹٫ مدیریت احساسات و هیجان
۱۰٫ مدیریت استرس
همه این مهارتها آموختنی هستند؛ آموختن در سطوح گوناگون به کودکان و بزرگ ترها.
کودکان سرشار از خلاقیت هستند، زیرا هنوز در قید و بند قواعد و چارچوب های بزرگترها قرار نگرفته اند. اما مانند هر چیز دیگر، بزرگتر ها باید تفکر خلاق کودکان را هدایت کنند. این کار هم وظیفه والدین و هم وظیفه معلمان و مربیان است. مدارس در شکوفایی تفکر خلاق در کودکان نقش مهمی دارند. اصولاً خلاقیت در نقاشی ها، بازی ها و ابتکارات کودکان دیده می شود.
تفکر خلاق در کودکان در رنگ آمیزی خلاقانه شان، انشا ها و زبان های رمزی دیده می شود کمک به پرورش خلاقیت در کودکان، اشتیاق آن ها برای یادگیری را بالا می برد و توسعه ی فکری را هم پشتیبانی می کند. یکی از تعاریف خلاقیت، روی فرایند « تفکر واگرا» تمرکز دارد که شامل موارد زیر می شود:
زمانی که کودک را به تفکر واگرا تشویق می کنیم، در واقع انگیزه و اشتیاق کودک را برای یادگیری عمیق بالا بردهایم. تشویق به تولید ایده های جدید، توانایی تفکر خلاق در کودکان را افزایش می دهد. وقتی کودکمان یاد بگیرد که «ابهام» چیزترسناکی نیست، مهارت تفکر پیچیده، خودنمایی می کند. برای مثال، کودکی که به تولد دوستش دعوت شده است، از یک طرف، از اینکه به مهمانی دعوت شده هیجان زده است، از طرف دیگر، چون کادویی دریافت نمی کند، عصبانی است.
کودک نیاز دارد که یاد بگیرد که هیچ اشکالی ندارد که همزمان دواحساس متضاد داشته باشد. برای کودکان این فرصت را فراهم کنید تا در فضایی مبهم یا نامعلوم ایده پردازی کنند. به او کمک کنید تا بفهمد:
یک ایده گاهی ممکن است معرکه باشد و گاهی ممکن است اصلاً خوب نباشد ( مثل آوازخواندن زمان خواب عصر)
هر عملی تبعات وپیامدهایی دارد. پایه گذاری این شیوه فکر کردن، قدرت استدلال و تفکر خلاق در کودکان را رشد میدهد.
بله بازی کردن کمک بسیار بسزایی در تفکر خلاق دارد و در این زمینه نقش مربی یا والدین بسیار مهم است زیرا آن ها با زیر نظر گرفتن بازی کودکان می توانند بعد از بازی عکس العمل بچه ها را مورد سوال قراردهند تا دلیل رفتارهای خاصشان را بهتر متوجه شود و بتواند راهکارهای بهتری در این زمینه ارائه دهند.
مدارس یا خانوادههایی که به کودکان اجازه میدهند بدون ترس ، تفکرات خود را بیان کنند، با دیگران مخالفت کنند و به درک روابط دنیا بپردازند، امکان خلاقیت بیشتری را به آن ها میدهند.
برخی از اقلام و لوازمی که می توانید برای کودک خود فراهم کنید در زیر لیست شده اند:
مدادرنگی- مومی، پلاستیک ورنگ روغن
کیت های صنایع دستی
رنگ ها- آب، اکریلیک
قالب وقاب
رنگ های پودری
پیش بندها ولوازم جانبی
مدادهایی رنگی وقتم های نمدی
روبان
برس واسفنج
قطعات بزرگی ازمواد برای بازی های وانمودی
الگوهایی برای رس وخمیر بازی
دکمه های رنگی لباس
تجهیزات چاپخانه و پرینت کردن
چوب بستنی
قیچی
ظروف یکبارمصرف
تمبر پانچ
کاغذ ومقوا
مواد کلاژ
چسب مایع ونوارچسب
بالاتر از همه این ها به کودک خود زمان و فضا دهید تا کارهای خلاقانه انجام دهد.
جعبه پر از اشکال ریزودرشت دم دستی نگه دارید، وسعی کنید درمورد بهم ریخته شدن خانه استرس کمتری داشته باشید.
بازی های خلاقانه تنها بازی های آزاد برای سرگرمی نیستند. همانطور که گفته شد به رشد ذهنی، فیزیکی و اجتماعی کودک شما کمک می کند و بالاتر از همه او را برای یک زندگی خلاق در آینده آماده می سازد.
طراحی کردن به کودکان اجازه میدهد که با موضوعاتی که و به راحتی تغییر شکل داده و یک شکل موجود را می سازند، به جای موضوعات ثابت بازی کنند. یک ایده برای بازی طراحی، آموزش فکر کردن و حدس زدن است . از کودکتان بخواهید خط خطی های ساده ای بر روی کاغذ بکشد و بعد سوال کنید این طرح خط ها چه چیزهایی میتواند باشد و در مرحله بعد برای تکمیل، شکل هایی را به خط ها اضافه کنند.
( مهرسبزیجات ) ( گروه سنی ۳ تا ۶ سال)
رنگ گواش را رقیق کنید و در کاسه های کوچک بریزید سبزیجات مختلف یخچال را از وسط ببرید و کودک را تشویق کنید که سبزیجات را داخل گواش فرو کرده و اثر آن را روی مقوا امتحان کند. برخی از سبزیجاتی که برای ساختن مهر می توانید استفاده کنید،
عبارتند از: لیمو، فلفل دلمه ای، سیب زمینی، پیاز، هویج، کاهو، کلم و همچنین می تواند دست و پایش را در داخل رنگ فرو ببرد و اثر آن را روی مقوا ببیند.
بازی با کلمات
بازی با کلمات به فکر کردن خلاقانه کمک می کند زیرا کمک می کند تا کودکان تداعی معانی خلاقانه و ارتباط های عناصر مختلف را بسازند. یک لیست از چهار تا پنج لغت که با یکدیگر نسبت به یک لغت دیگر، ربط دارند تهیه کنید. بعنوان مثال خواب، گل، دختر را بر روی کاغذ بنویسید و و لسیت را به کودک تان نشان دهید باید سعی کند تا کلمه ای که مرتبط به کلمات است “زیبا” را پیدا کند.
بازی با حبوبات
یک کاسه کوچک با حبوبات مختلف را همراه یک بطری کوچک آب معدنی خالی، در اختیار کودک قرار دهید. کودک معمولا ً شروع به انداختن حبوبات داخل بطری می کند . این کار برای کودکان کوچک دشوار است و نیاز به تمرکز زیادی دارد.برای همین باعث تقویت ماهیچه های کوچک دست و ایجاد هماهنگی بین چشم و دست می شود. بعد از این که تمام حبوبات را داخل بطری انداخت،بطری را همراه هم، روی یک سینی بزرگ خالی کنید. با حرکت دادن بطری میتوانید صداهای مختلف ایجاد کنید. بعد کودک را تشویق کنید که حقوق و دسته بندی کند. برای این دسته بندی، توجه کودک را به رنگ و شکل مختلف حبوبات ، جلب و نام آنها را تکرار کنید. بازی انداختن حبوبات داخل بطری برای کودکان ۲ تا ۳ ساله و بازی با حبوبات و دسته بندی آن ها، برای کودکان ۲ تا ۴ سال مناسب است.
این مجموعه بازی ها تنها تعدادی از بازی های مناسب پرورش خلاقیت کودکان است که ارائه داده شده در پایان شایان ذکر است که مدارس و خانواده هایی که به کودکان اجازه میدهند بدون ترس تفکرات خود را بیان کنند و با دیگران مخالفت کنند و به درک روابط دنیا بپردازند امکان خلاقیت بیشتری به آنها میدهند.
هیچ فکر کرده اید چرا بعضی از افراد در زندگی موفق تر از دیگران به نظر می رسند؟
نه اینکه اینها مشکلی نداشته باشند بلکه می دانند چطور با مشکلات شان برخورد کنند. این افراد مهارتهایی دارند که شاید بقیه نداشته باشند. بعضی از آنها ذاتا یا به دلیل نوع تربیت خانوادگی، این ویژگی را دارند و برخی آموزش دیده و روی خود کار کرده اند. استعدادها و نقاط قوت خود را به خوبی شناخته اند و آنها را پرورش دادهاند. می توانند با دیگران روابط خوب و صمیمانه برقرار کنند، احساسات، آرزوها و خواستههای خود را بیان کنند، مسائلی را که در زندگی با آنها مواجه میشوند حل کنند، برای زندگی خود تصمیمات درست بگیرند. می توانند وقتی دچار هیجانهایی مثل ترس، خشم، خجالت یا غم شدند، با آ نها کنار بیایند و هیجان خود را به شکل درست ابراز کنند تا به خود و دیگران صدمه نزنند.
تعریف سازمان بهداشت جهانی از مهارتهای زندگی یا Life Skills عبارت است از: مهارتهای روانی- اجتماعی که به ما کمک می کند با نیازها و چالشهای زندگی روزمره بهتر کنار بیاییم.
مهارتهایی که به ما برای زندگی بهتر کمک می کنند و کسب آنها، زندگی موفق را تشکیل می دهد.
این مهارتهای دهگانه زندگی عبارتند از:
۱٫ خودآگاهی
۲٫ تصمیم گیری
۳٫ حل مسئله
۴٫ تفکر خلاقانه
۵٫ تفکر نقادانه
۶٫ مهارت ارتباطی
۷٫ مهارت مدیریت رابطه
۸٫ همدلی
۹٫ مدیریت احساسات و هیجان
۱۰٫ مدیریت استرس
همه این مهارتها آموختنی هستند؛ آموختن در سطوح گوناگون به کودکان و بزرگ ترها.
به چه کار زندگی می آید؟
تفکرنقادانه مهارت است. مهارت امری است که برای یادگیری آن به تمرین نیاز است.
«تفکر نقادانه میلی است شدید به جستجوگری، کنار آمدن با عدم قطعیت، انس گرفتن به اندیشیدن، احتیاط و هستگی در اظهارنظر و ادعا ، آمادگی همیشگی برای تامل کردن و مواجه شدن با اندیشههای جدید، احتیاط در تعمیم دادن و نظم ساختگی برقرار کردن میان پدیده ها و دوری جستن از هرگونه فریب خود یا دیگران در اندیشیدن .» اگرچه مهارت داشتن در تفکر نقادانه یکی از مهمترین ویژگی ها و پیش نیازها در روش علمی است اما کاربرد آن بسیار وسیع تر از علم است. ما به این مهارت نه فقط در علم، در سراسر زندگی مان نیاز داریم. شاید در وهله نخست وقتی با عبارت تفکر نقادانه مواجه می شویم معنای واژه نقد و انتقاد کردن به ذهنمان خطور کند که معنای منفی آن عیب جویی کردن و معنای مثبت آن جدا کردن سره از ناسره (خوب ازبد) است، اما تفکر نقادانه ربط چندانی به معناهای بالا ندارد.
تعریف خیلی مختصرش این است که تفکر نقادانه مهارتی است برای اندیشیدن به شیوه ای شفاف و عاقلانه به منظور انجام عملی یا بررسی عقیدهای یا اتخاذ تصمیمی.
واقعیت این است که فکر کردن مهارتی است آموختنی و به تمرین نیاز دارد. تفکر نقادانه ابزاری است برای درست فکر کردن.
در واقع تفکر نقادانه با تاکید بر استدلال گرایی به دنبال بالا بردن سطح عقلانیت در جامعه است. کسی که مهارت تفکر نقادانه را آموخته و تمرین کرده است، در امور زیر تواناست.
در تفکر نقادانه سعی براین است که هر ادعا یا استدلالی پیش از پذیرفته شدن با استفاده از معیارهای معینی محک زده شود تا بتوان درباره عقلانی بودن یا نبودنش داوری کرد.
تفکر نقادانه فرآیندی است که برای بهبود در آن به تمرین مستدام نیاز است. شاید برای بهره مند شدن از این مهارت باید در سراسر طول عمرمان تمرین کنیم و سعی کنیم مدام توانایی مان را در آن بهبود دهیم.
در دنیای امروز انسان ها با انبوهی از اطلاعات مواجه می شوند که ممکن است در میان این انبوه اطلاعات ما با یک سری از اطلاعات اشتباه مواجه شویم و این در حالی است که در کنار این اطلاعات اشتباه تعدادی از آن ها اطلاعات درست و سازنده هستند.
تفکر نقادانه به ما کمک می کند تا درست استدلال کنیم، خلاقانه بیندیشیم و ارتباط بهتر و موثرتری با دیگران برقرار کنیم و در نهایت تصمیم بهتری بگیریم و در پایان کمک می کند تا بتوانیم بهتر خوب را از بد و درست را از نادرست تشخیص دهیم.
تفکر نقادانه به بعضی از فضیلت های شخصی و فکری می انجامد که مهمترین آنها عبارتند از:
این بازی شاید کثیف کاری زیادی داشته باشد اما برای کودکان دبستانی بسیار مناسب است که بتوانند با یک حل مسئله مناسب ایمنی تخم مرغ ها را حفظ کرده و آنها را سالم به نقطه دیگر برسانند. در این بازی شما ۱۰ عدد تخم مرغ خام به هر تیم می دهید و از آنها می خواهید با هر ابزاری که در اختیار دارند آنها را به نقطه دیگر برسانند و حتی یک تخم مرغ هم نباید شکسته شود.
در این بازی کودکان به طور تیمی گرد تا گرد هم روی زمین می نشینند و سپس مربی به هر یک از آنها یک تصویر از حیوان، گل و گیاه، آدم و… می دهد. سپس خود شروع به ساختن قصه می کند «یکی بود یکی نبود توی یک جنگل سبز یک خرگوش زندگی می کرد…» سپس نفربعد می بایست با توجه به تصویری که در دست دارد ادامه قصه را بسازد و برای دیگران تعریف کند و نوبت به نفرات بعدی می رسد. این بازی به رشد حافظه کودکان و خلاقیت آن ها و نیز رشد کلامی شان کمک زیادی می کند.
این بازی نیازمند به کارگیری حل مسئله در کودکان است. مربی یک سناریو برای هر تیم تعریف می کند که مثلاً شما گروهی هستید که در یک جزیره متروکه رها شده اید و حالا قصد دارید به کشور خود باز گردید چه راه حل هایی برای بازگشت و زنده ماندن تک تک تان پیشنهاد می کنید یا مثلاً به گروه دیگر می گوید: شما در دریا رها شده اید چه راه حل هایی برای رسیدن به ساحل دارید؟ در این بازی کودکان علاوه بر اینکه به راه حل ها فکر می کنند باید ده آیتمی را که درباره ایمنی یک فرد در نظر می گیریم عنوان کنند.
این بازی شبیه بازی «چه می توانید بسازید » است: تیم ها، هر یک موضوعی دریافت می کنند اما به جای اینکه به آنها چند ابزار و لوازم داده شود یک کیسه سوراخ وچند ابزار و لوازم داده میشود. در این بازی تیم ها می بایست تعدادی از سنگهای مرمر را از نقطه A به نقطه B ببرند. تیمها هر یک می بایست با استفاده از لوله یا طناب یا مقوای نازک مسئله را حل کنند و آنها تنها یک بار شانس حمل این سنگ ها را دارند و اگر سنگی بر زمین بیفتد راه حل آنها موفق نبوده است.
اکثر کودکان از حل معما لذت می برند. بنابراین مربیان میتوانند از این فرصت طلایی برای به کارگیری روحیه همکارانه و کار دسته جمعی کودکان استفاده کنند. مربی می تواند برای هر گروه معما طرح کند و به آنها یک سرنخ بدهد. کودکان می بایست کار دسته جمعی کرده تا به سرنخ اصلی رسیده و معما را حل کنند. در این بازی آن ها آزادند تا از هر ابزار و هر محیطی که برای حل مسئله شان لازم است استفاده کنند.
سخن آخر اینکه تفکر نقادانه هویتی برای ما می سازد که می توانیم بدان افتخار کنیم. تفکر نقادانه را به خاطر خودمان و جامعه ای که در آن زندگی می کنیم به کار گیریم و گسترش دهیم.
دروغگویی صفتی ناپسند است که بعضی از کودکان وبزرگسالان بدان مبتلایند این صفت در میان بعضی از افراد چنان شایع است که بسیاری آن را عادی تلقی می کنند. والدین بسیار از دروغگویی کودکشان اظهار گلایه می کنند. به رغم تلاش آنها برای از بین بردن این عادت با برطرف کردن تمام نیازهای کودک باز شاهد دروغگویی کودکشانند واین امر بی اعتمادی والدین را فراهم می آورد. دانستن این نکته حائز اهمیت است که دروغگویی از امری ساده وکوچک شروع می شود و اگر با آن بر خوردی مناسب صورت نگیرد به مرضی خطرناک تبدیل می شود. دروغگویی به طور ذاتی در نهاد هیچ کودکی نیست ودر واقع محیط ناسالم است که باعث به وجودآمدن این رفتار زشت می شود.
دروغگویی از نظر لغوی به معنای کتمان واقعیت است. دروغگو کسی است که به اطرافیانش اعتمادی ندارد وتمایل به جلب توجه دیگران دارد. او دچار ضعف شخصیتی است واعتماد به نفسش پایین است. باید بدانیم برای بازداری کودک از دروغگویی نباید متوسل به اجبار شویم بلکه باید شرایط مناسب برای دروغ نگفتن را فراهم نماییم.
پیش از شناختن انواع دروغگویی وراهکارهای مقابله با آن باید ابتدا دروغ واقعی را از دروغ غیر واقعی تشخیص دهیم.
با توجه به مطالب ارائه شده در ارتباط با علل و عوامل دروغگویی می توان به این نتیجه رسید که مهمترین عامل مؤثر در دروغگویی کودکان خانواده ی آنهاست و با به کاربستن راههای ارائه شده خواهد توانست در پیشگیری ودرمان دروغگویی تـأثیرگذارباشد.
هیچ فکر کرده اید چرا بعضی از افراد در زندگی موفق تر از دیگران به نظر می رسند؟
نه اینکه این ها مشکلی نداشته باشند بلکه می دانند چطور با مشکلات شان برخورد کنند. این افراد مهارت هایی دارند که شاید بقیه نداشته باشند. بعضی از آنها ذاتا یا به دلیل نوع تربیت خانوادگی، این ویژگی را دارند و برخی آموزش دیده و روی خود کارکرده اند. استعدادها و نقاط قوت خود را به خوبی شناخته اند و آن ها را پرورش داده اند. می توانند با دیگران روابط خوب و صمیمانه برقرار کنند، احساسات، آرزوها و خواسته های خود را بیان کنند، مسائلی را که در زندگی با آنها مواجه می شوند حل کنند، برای زندگی خود تصمیمات درست بگیرند. می توانند وقتی دچار هیجان هایی مثل ترس، خشم، خجالت یا غم شدند، با آ نها کنار بیایند و هیجان خود را به شکل درست ابراز کنند تا به خود و دیگران صدمه نزنند.
تعریف سازمان بهداشت جهانی از مهارت های زندگی یا Life Skills عبارت است از: مهارت های روانی- اجتماعی که به ما کمک می کند با نیاز ها و چالش های زندگی روزمره بهتر کنار بیاییم.
مهارت هایی که به ما برای زندگی بهتر کمک می کنند و کسب آنها، زندگی موفق را تشکیل می دهد.
این مهارت های ده گانه زندگی عبارتند از:
همه این مهارت ها آموختنی هستند؛ آموختن در سطوح گوناگون به کودکان و بزرگ ترها.
مهارت ارتباط مؤثر یک مهارت حیاتی در زندگی است که اغلب مواقع نادیده گرفته می شود. هیچ وقت برای کار کردن روی این مهارت دیر نیست و به کمک آن کیفیت زندگی بهبود می یابد.
ارتباط مؤثر با دیگران از مهمترین مهارت های زندگی است؛ زیرا بهبود آن به تمام جنبه های زندگی کاری، شخصی و اجتماعی کمک خواهد کرد. موقعیت سنج باشید و بدانید دربارۀ چه موضوعی و با چه کسی، کجا، چه وقت و به چه صورتی صحبت کنید. ما دائما” در حال تعامل و همکاری با افراد دیگر هستیم و این بخشی از زندگی ما است.
در یک ارتباط مؤثر باید انتقال افکار و احساسات به صورت دو طرفه باشد. در حالی که مهارت های کلامی شامل گفتگو و مذاکره است؛ مهارت غیر کلامی، زبان بدن و حالت صورت را در بر می گیرد.
امروزه تحقیقات نشان داده است که بیشتر پیام از طریق “تن صدا و حرکات بدن” منتقل می شود. این مسئله زمانی جالبتر می شود که شما نیز به صورت ناخودآگاه این پیام پنهان را درک می کنید.
بنابراین علاوه بر آگاه بودن از کلماتی که استفاده می کنید توجه به حرکات بدن و صدا در حین ارتباط بسیار مهم است.
در یک ارتباط مؤثر ابتدا باید احساسات خود را مدیریت کنید. مدیریت احساسات خود شرطش داشتن ارتباط موفق با دیگران است. اگر بدانید چگونه با احساساتی مثل خشم، ناراحتی، ترس، نفرت، تعجب و لذت در ارتباط باشید، بهتر خود را مدیریت می کنید. حتی در موقعیت های پر چالش به راحتی کنترل شرایط را در دست می گیرید و به شکل درست و اثر بخشی با دیگران ارتباط برقرار می کنید.
افرادی که سخت تر یا بهتر از دیگران کار می کنند، همیشه همه توجه ها را به خود جلب نمی کنند. گاهی مهمترین مسئله این است که چگونه ایده هایتان را به دیگران بفروشید؟ مهارت های ارتباطی به شما کمک می کند به ارتباطات بیشتری دست یابید. این مهارت بیشتر از یادگیری یک زبان خارجی یا هر مهارت دیگری مهم است.
یک فرد با مهارت های ارتباطی بهتر، در جایگاه شغلی بهتری از هم رده های خود قرارمی گیرد.
با تقویت مهارت های اجتماعی، حتی در موقعیت های پر تنش، بدون از بین رفتن اعتماد و احترام می توانید ارتباطات خوبی داشته باشید. ارتباط مؤثر ترکیبی از مهارت هایی از جمله ارتباط غیر کلامی، شنوندۀ فعال بودن، فن بیان، هوش هیجانی بالا است.
بهترین موقعیت برای تمرین مهارت های اجتماعی ارتباطات روزانه است. با تعاملات ساده این مهارت ها را در موقعیت های مختلف تمرین کنید.
۱- تماس چشمی برقرار کنید: فرقی نمی کند که گوینده هستید یا شنونده.
۲- از زبان بدن آگاه باشید: از اینکه بدن شما در حال انتقال چه پیامی است آگاه باشید.
۳- پیامی واحد بفرستید: توجه کنید کلمات و لحن صدا، حرکات بدن، حالات صورت یک پیام واحد را برسانند.
۴- بر ذهنیت خود تسلط داشته باشید: درباره هیچ فردی پیش داوری نکنید. صادق و صبور، مؤدب باشید. نسبت به احساسات دیگران بی تفاوت نباشید.
۵- یک شنونده فعال باشید: باید بتوانید به دیگران گوش دهید و در گفتگوی دو طرفه شرکت کنید. وقتی به خوبی گوش می دهید از فرد مقابل شناخت بهتری پیدا می کنید. علاقه خود را به چیزی که گفته می شود نشان دهید. گاهی اوقات لبخند بزنید و مطمئن شوید که حالت دوستانه ای دارید.
۶- قضاوت نکنید:لزومی ندارد که تمام افرادی که با آن ها در ارتباط هستید را دوست داشته باشید. قضاوت و سرزنش را کنار بگذارید تا بتوانید دیگران را درک کنید.
۷- در زبان بدن به تفاوت ها توجه کنید: هر فرد ممکن است با توجه به نوع فرهنگ و خانواده، زبان بدن متفاوتی داشته باشد.
۸- شمرده صحبت کنید: زیرلبی و نامفهوم کلمات را ادا نکنید. آرام صحبت کنید، شروع به تمرین کنید تا صدای خود را آرام و ملایم کنید.به صدای خود روح بدهید و یکنواخت صحبت نکنید.
۹- مثبت فکر کنید: ذهن اغلب تمایل دارد که روی نکات منفی تمرکز کند بنابراین بسیار مهم است که آگاهانه نظرات و گفتگوی مثبت را مدیریت کنیم.
۱۰- درک حالات چهره: مهم است که به حالات چهره افراد توجه کنیم. حالات چهره بخصوص چشم ها دروغ نمی گویند. از طریق تماس چشمی می توانید بازخورد بهتری بگیرید.
۱۱- بر حل مشکلات تاکید کنید: در مورد مشکلات توضیح دهید اما اثبات کردن را فراموش کنید. راه حل ارائه دهید.
۱۲- قابل اعتماد باشید: مهمترین بخش ارتباط مؤثر قابل اعتماد بودن است.
۱۳- خودتان باشید: شاید فردی را برای اولین بار ملاقات می کنید و سعی در تحت تاثیر قرار دادن او دارید، اگر چه هدف بدی ندارید اما راه درستی را انتخاب نکرده اید. خودتان باشید و به فرد مقابل هم این فرصت را بدهید که همین کار را بکند.
۱۴- لذت بردن از برقراری ارتباط: مهارت های ارتباطی را با شوخ طبعی و صمیمیت لذت بخش کنید تا در کنار دیگران اوقات خوبی را سپری کنید؛ بهبود این مهارت باعث می شود دیگران بیشتر تمایل داشته باشند در کنار شما باشند.
هنر به اشتراک گذاری اطلاعات با دیگران بوسیله ی تبادل تجربیات است. شما در همه شرایط به آن نیاز دارید.
ارتباطی است که ابتدا در ذهن فرد رخ می دهد و این گفتگوی درونی می تواند باعث ایجاد واکنشی مثبت یا منفی در بیرون شود. آگاهی از گفتگوی درونی اولین گام اصلاح مهارت های درون فردی است.
تجسم یک مهارت درونی است، نگرش مثبت و اعتماد به نفس بالا از ذهن نشأت می گیرد. گاهی دیدگاه شخصی شما، ناخودآگاه نظری را که به دیگری دارید کاملا” لکه دار می کند. با استفاده از تجسم مثبت می توان گفتگوی منفی درونی را کنترل کرد. برای بهبود روابط این سه گام را بردارید:
۱) شناسایی گفتگوی درونی منفی
۲) علت بوجود آمدن آن ها
۳) توجه به جنبه های مثبت فرد
۱) مشاهده کننده های خوبی هستند
۲) در ارتباطات پیش قدم هستند
۳) برای دیگران احترام قائل هستند
۴) هوش هیجانی بالایی دارند
۵) ذهن منظم و سازمان یافته ای دارند
۶) آن ها خلاق هستند
۷) افراد یادگیرنده ای هستند
در این مقاله دیدیم در مهارت ارتباط مؤثر در درجه اول نیاز به ارتباط بهتر با درون خود داریم. اولین راه حل ارتباط مؤثر با دیگران، خود شناسی و نگرش درونی است، پس از آن است که می توانیم یک ارتباط مؤثر و صحیح در زندگی بیرونی برقرار کنیم. تمرین و تکرارهای روزانه زمان زیادی نمی گیرد اما می توانید مطمئن باشید که مهارت های ارتباطی شما را تا حد زیادی بهبود می بخشد.
« یادتان باشد آینه هرگز اول به شما لبخند نمی زند»
هیچ فکر کرده اید چرا بعضی از افراد در زندگی موفق تر از دیگران به نظر می رسند؟
نه اینکه اینها مشکلی نداشته باشند بلکه می دانند چطور با مشکلات شان برخورد کنند. این افراد مهارتهایی دارند که شاید بقیه نداشته باشند. بعضی از آنها ذاتا یا به دلیل نوع تربیت خانوادگی، این ویژگی را دارند و برخی آموزش دیده و روی خود کار کرده اند. استعدادها و نقاط قوت خود را به خوبی شناخته اند و آنها را پرورش دادهاند. می توانند با دیگران روابط خوب و صمیمانه برقرار کنند، احساسات، آرزوها و خواستههای خود را بیان کنند، مسائلی را که در زندگی با آنها مواجه میشوند حل کنند، برای زندگی خود تصمیمات درست بگیرند. می توانند وقتی دچار هیجانهایی مثل ترس، خشم، خجالت یا غم شدند، با آ نها کنار بیایند و هیجان خود را به شکل درست ابراز کنند تا به خود و دیگران صدمه نزنند.
تعریف سازمان بهداشت جهانی از مهارتهای زندگی یا Life Skills عبارت است از: مهارتهای روانی- اجتماعی که به ما کمک می کند با نیازها و چالشهای زندگی روزمره بهتر کنار بیاییم.
مهارتهایی که به ما برای زندگی بهتر کمک می کنند و کسب آنها، زندگی موفق را تشکیل می دهد.
این مهارتهای دهگانه زندگی عبارتند از:
۱. خودآگاهی
۲. تصمیم گیری
۳. حل مسئله
۴. تفکر خلاقانه
۵. تفکر نقادانه
۶. مهارت ارتباطی
۷. مهارت مدیریت رابطه
۸. همدلی
۹. مدیریت احساسات و هیجان
۱۰. مدیریت استرس
همه این مهارتها آموختنی هستند؛ آموختن در سطوح گوناگون به کودکان و بزرگ ترها.
عزت نفس، رضایت از زندگی و قابلیت هر انسانی برای شکوفایی به میزان قابل توجهی تحت تاثیر روابط خانوادگی، دوستانه، کاری و عاطفی او هستند. روابط سالم می توانند از ما حمایت کنند، نیازهای عاطفی ما را بر طرف میکنند و به زندگی ما عشق و هیجان بدهند.
اما وقتی روابط دچار مشکل باشند، به منبع غم و استرس تبدیل میشوند. به همین دلیل مدیریت رابطه به نفع افرادی است که در آن رابطه قرار دارند.
پژوهشها نشان میدهند که ویژگیهایی که در ادامه به آن اشاره میشود، میتوانند موجب تقویت و مدیریت روابط خانوادگی، دوستانه و عاطفی شوند.
پذیرش تفاوتها یعنی به جای این که بخواهیم انسانی راتغییر دهیم او را با همه ویژگیهای منحصر به فردش بپذیریم.
درک این موضوع که دیگران نمیتوانند همه نیازهای ما را بر طرف کنند به واقع بینی ما کمک میکند و باعث میشود از دیگران انتظارهای غیر معقول نداشته باشیم.
پرهیز از یادآوری شکستهای گذشته و امید برای بهبود وضعیت در آینده باعث می شود تا در حال زندگی کنیم. با یادآوری خاطرات آزار دهنده مربوط به گذشته خودمان را آزار ندهیم.
به معنای برقراری یک رابطه بر اساس احترام گذاشتن به حقوق دیگران و انتخابهایشان در زندگی است.
کشف خواستهها و نیازهای خودمان و دیگری و تلاش برای پیدا کردن راهی که به واسطهی آن هر کسی به اهدافش برسد و مجبور نباشد خودش را فدای دیگری بکند.
سهیم کردن همدیگر در احساسات مثبتی مثل مهربانی و محبت در یک خانواده، رابطهی دوستانه و زندگی مشترک موجب تقویت رابطه میشود.
گاهی اوقات مشکلات شایعی سد راه موفقیت، تقویت و مدیریت روابط میشوند. مثلاً ممکن است افراد باور داشته باشند که وقتی یک رابطه همراه با مشکلات باشد، ارزش ترمیم ندارد یا این که فکر کنند که فردی که با آن ها در رابطه است، وظیفه دارد که از احساساتشان با خبر باشد. مدیریت یک رابطه سالم نیازمند تلاش، سازگاری و مسئولیتپذیری از جانب آدمهای داخل آن رابطه است. مشاوران اغلب به مراجعه کنندگان پیشنهاد میکنند که، هر چند وقت یک بار، به مدت حداقل ۱۵دقیقه در حالی که دیگری کاملاً گوش میدهد دربارهی مسائلشان صحبت کنند.
آنها اعتقاد دارند که صحبتها به هیچ عنوان نباید قطع شود. افرادی که توانایی صحبت کردن در مورد مشکلات وتعارضات را دارند و در عین حال از مهارت گوش دادن برخوردار هستند، روابط موفقتری دارند و بهتر میتوانند مدیریت رابطه را به عهده بگیرند.
آیا توانایی مذاکره را دارید؟ آیا میتوانید در مورد چالشهای یک رابطهی عاطفی، دوستانه یا کاری با آن ها مواجه شوید، مذاکره کنید تا به یک راه حل مناسب دست پیدا کنید.اگر چه مهارت مذاکره در محیط های کاری در میان سیاست مداران کاربرد بیشتری دارد، اما در یک رابطهی عاطفی هم میتوان برای مدیریت رابطه از آن بهره برد.
برای یک مذاکره موفق به این موارد توجه کنید:
۱- بدانید هر فردی چه خواستههایی دارد.
آیا شما از آرزو و امیدهای خودتان و دوستان و یا شریک زندگی تان با خبر هستید؟ باید از نوع نگاه خودتان و افراد دوروبرتان با خبر باشید تا بتوانید تشخیص دهید که به کدام سمت باید حرکت کنید.
۲- به دنبال اشتراکات باشید.
وقتی در مورد نقاط مشترک گفت و گو کنید و تلاش کنید که برای دستیابی به نقطه ی مشترک مذاکره داشته باشید، خطرشکست در مذاکره کاهش مییابد. شما میتوانید تا ابد در مورد تناقضات و تعارضات صحبت کنید. اما این کار بی فایده است.
مهم ترین مسائل و تعارضات را در رابطه بشناسید.
اجازه ندهید که گفت و گوی شما تحت تاثیر مسائل بی اهمیت قرار بگیرد و مشکلات جزئی مانع یک مذاکره موفقیت آمیز بشوند. وقتی بدانید موضوع مذاکره چیست، به بیراهه نمی روید. اگر میبینید که گفت و گوی شما پیش نمیرود، برای مدتی مذاکره را متوقف کنید، از هم فاصله بگیرید و با تجزیه و تحلیل و آمادگی بیشتر به مذاکره برگردید.
در آخر میتوان گفت که شما باید برای بررسی رابطهای که در آن هستید از خودتان سوالهایی بپرسید: آیا انتظارات شما از رابطه عادلانه است؟
یک رابطه سالم عشق و حمایت را وارد زندگی شما میکند. اما آیا شما به دنبال این هستید که فقط خودتان به اینها دست پیدا کنید؟ در یک رابطه سالم هر دو نفر باید احساس رضایت داشته باشند. آیا شما حاضرید رابطهای را بپذیرید که غم و اندوه بی پایانی را به زندگی شما تزریق میکند؟ در این صورت شاید شما به چیزی کمتر و بی کیفیت تر ازآنچه لایقش هستید، رضایت دارید. رابطهی سالم رابطهای است که در آن به نیازهای هر دو نفر درگیر در رابطه توجه میشود و افراد با استفاده از مهارتهای ارتباطی میتوانند برای مشکلاتشان راه حل پیدا کنند. مدیریت رابطه منجر به ایجاد فضایی میشود که این امکان را در اختیار افراد قرار میدهد که با مشارکت و همیاری، نیازهایشان را بر طرف کنند، به خواستههایشان دست پیدا کنند و برای بر طرف کردن نیازهای همدیگر تلاش کنند. در چنین رابطهای افراد از مهارتهای حل مسأله برخوردارند و میتوانند مشکلات را قبل از تبدیل شدن به یک معضل بزرگ حل کنند.
چطور به فرزندان یاد دهیم که با یکدیگر رابطه خوبی داشته باشند؟
این آرزوی همه پدرها و مادرهاست که فرزندانشان هم دیگر را دوست داشته باشند، از یکدیگر حمایت کنند و به هم احترام بگذارند. برای این کار باید از همان کودکی دست به کار شویم. ما به عنوان والدین مسئول و آگاه باید با رفتارهای حساب شده مان، آن ها را روز به روز به هم نزدیک تر کنیم.
۱- با بچه ها منصفانه رفتار کنید.
کودک از سنین بسیار پایین، روابط والدین با خود را با روابط والدین با دیگر خواهرها و برادرهایش مقایسه میکند.آنچه در این جا اهمیت دارد، این نیست که با همهی فرزندانمان رفتار دقیقا یکسانی داشته باشیم، بلکه مسئله مهم این است که بچههایمان باور داشته باشند رفتار متفاوت ما منصفانه است. این انصاف باعث میشود تا روابط خواهر و برادرها محکم تر شود.
۲- تعلیم احساسی واقعا” مهم است.
هدف در این جا این است که به کودکتان یاد بدهید در مواقع درگیری از شدت واکنشهای منفیشان بکاهند. به این ترتیب هنگامی که خواهر یا برادرشان، آن ها را تحریک میکنند( از راههایی که فقط خواهرها و برادرها بلدند) عکس العمل منفی آنها آن قدرها هم شدید نخواهد بود.
۳- به آنها فرصتهای مناسبی برای بازی کردن بدهید.
خواهرها و برادرها در هنگام بازی تجربههای مثبت و منفی بسیاری کسب میکنند بنابراین وظیفه والدین این است که شرایط و محیطی را فراهم کنند تا خواهران و برادران بتوانند از این فرصتها به نحو شایستهای استفاده کنند. به این ترتیب روابط آنها هم با یکدیگر بهبود پیدا میکند و در این میان بازیهای جدیدی نیز کشف میکنند. اکثر بچهها هنگام بازی دعوا میکنند مسئله مهم این است که مطمئن شویم تعداد تجربههای مثبت آن ها بیشتر از تجربیات منفیشان است.
۴- در زمان آرامش، رفتار درست هنگام درگیری ها را به کودک یاد بدهید.
طبیعتا” خواهرها و برادرها با هم درگیریهایی پیدا خواهند کرد که لازم است آنها را مدیریت کنند. تحقیقات نشان میدهد هنگامی که کودکان تکنیکهای خاص مدیریت درگیری را بیاموزند، کیفیت رابطهی خواهر و برادریاشان قطعا” بهبود مییابد. اولین هدف این است که به فرزندان مان کمک کنیم بطور ناگهانی و بدون فکر واکنش نشان ندهند و به جای آن اولین قدم مهم در حل درگیری را بردارند، یعنی نفس عمیقی بکشند. در قدم بعدی باید یاد بگیرند که چگونه در موقعیتهای بسیار احساسی واکنش نشان دهند تا بتوانند با آرامش خواهر یا برادرشان را از نیازهای فردی و دیدگاهشان مطلع سازند.
۵- قبل از دخالت در درگیری بین فرزندانتان، خوب فکر کنید، به خصوص در مورد نوجوانان
استفاده از جملهی:« بس کنید » برای پایان دادن به درگیری بین کودکان، چیزی به آن ها یاد نخواهد داد. تا زمانی که کودکان مهارت لازم برای حل مشکل را فرا نگرفته باشند اشکالی ندارد برای آنها نقش معلم را ایفا کنیم اما اگر قرار شد در روابط بچهها دخالت کنیم، بهتر است متوجه باشیم نباید رفتار ما طوری به نظر برسد که انگار داریم از یکی از آنها طرفداری میکنیم. این دخالتها برای بچههای سنین پیش دبستان مفید است. اما هنگامی که بچهها به سن بلوغ میرسند، بهتر است اجازه بدهیم خودشان اختلافهایشان را حل و فصل کنند.
و در پایان ذکر این نکته ضروری به نظر میرسد که ما به عنوان انسانهای اجتماعی موظف هستیم که در پی کسب اطلاعات جدید از خودمان و دنیای پیرامونمان باشیم تا بتوانیم هم درک درستی از روابط انسانهای اطرافمان داشته باشیم و هم درک درستی از روابط خودمان با دیگران، و این اطلاعات را به صورت درست و اصولی در اختیار فرزندانمان نیز قرار دهیم تا شاهد رشد و شکوفایی هر چه بیشتر جامعه خود باشیم.