یک روز سرد زمستانی، من با عجله به مدرسه رفتم و کفشهایم را در کمد مدرسه گذاشتم و به کلاس رفتم. وقتی زنگ آخر به صدا درآمد و همه به خانه برگشتند، متوجه شدم که کفشهایم گم شدهاند. تمام مدرسه را گشتم، اما اثری از کفشهایم نبود. در نهایت، ناظم مدرسه اعلام کرد که همه باید به کفشهایشان نگاهی بیندازند. در کمال تعجب، یکی از بچهها کفشهای من را پوشیده بود و با آنها به خانه رفته بود. من مجبور شدم تا فردا با دمپایی به خانه برگردم.
امیرعلی زندی راد
یک روز، پس از زنگ تفریح، همه در کلاس منتظر معلم بودیم که ناگهان صدای توپ فوتبالی که به دیوار میخورد، به گوش رسید. معلوم شد که ما فراموش کرده بودیم توپ فوتبال را به جایی امن ببریم و باد توپ، آن را از محوطه بازی به داخل کلاس کشانده بود. همه با صدای بلند خندیدند و معلم با تعجب وارد کلاس شد و توپ را از زمین برداشت.
آرون خانی اوشانی
من یکی از دانشآموزانی بودم که همیشه در حال فکر کردن به راههای بامزه برای پنهان کردن مشقهای نانوشتهام بودم. یک روز، وقتی که معلم به من گفت مشقهایم را نشان دهم، با یک لبخند بزرگ گفتم: "آقا، گربهام مشقهای من را خورده!" همه بچهها و حتی معلم با شنیدن این بهانه بامزه خندیدند و معلم به من گفت که این بار را میبخشد اما باید حتماً مشقهایم را بنویسم.
محمدامین منصوری خواه
در یکی از روزهای همیشگی مدرسه ،من و دوستانم وارد کلاس شدیم و دیدیم که معلم در حال نماز خواندن است ، بعد از نماز او به بیرون از کلاس رفت ما در ان زنگ خیلی خوشحالی کردیم و کلی بازی ها متنوع انجام دادیم
محمد امین شهاب
زنگ ورزش از نظر من و دوستانم ، زنگی پر از نشاط و شادی است ، که هر چه زنگ طولانی تر باشد متوجه آن نمی شویم و تنها کاری که می توانیم در این زنگ کنیم شادی و خالی کردن انرژی خود است و ما در این زنگ می توانیم انرژی مثبتی برای ادامه کلاس های درسی پیدا کنیم
پرهام عبادی
در این زنگ به شخصه من که عاشق فوتبال بازی کردن هستم لذت می برم و می توانم بگوییم که یکی از بهترین زنگ ها زمانی بود که : معلم آن روز سر کلاس ورزش نیامده بود و ما از معاون خود توپ را گرفتیم و آزادانه به دو تیم تقسیم شدیم و تا اخرین لحظه بدون استراحت بازی کردیم
محمد طاها گودرزی
روزی در زنگ علوم که زنگ اول بود من به همراه دوستانم بر روی صندلی هایمان نشسته بودیم و منتظر آمدن معلم بودیم و در ضمن بگویم که اولین روز مدرسه بود ، معلم علوم به کلاس آمد و هنوز کیف خود را بر روی زمین نگذاشته به من و دوستانم گفت کتاب هایتان را باز کنید که از درس عقب هستیم ما هم به اجبار و با هزاران ناله شروع به خواندن کتاب کردیم
سپهر پیرهادی
من شناگر ماهری هستم و هر وقت که مقامی می آورم از این خوشحالم که مدرسه از من تقدیر می کنم ، یکی از خاطراتم این است که چندین مقام کسب کرده بودم و معاون به دلیل اینکه مقام ها بسیار زیاد بود قاطی کرد